نقد و بررسی
کتاب خرمگس اثر اتل لیلیان وینیچ نشر نیک فرجام
داستان در طول جنگ بین ایتالیا و اتریش اتفاق می افتد. شخصیت اصلی داستان پسری است به نام ارتور که نویسنده در طول داستان به زندگی پرفراز و نشیب آن در سه فصل می پردازد.
آرتور پسری است با سیمای جذاب کاملا معتقد به مسیحیت که به همراه برادر ناتنی و زن برادر بسیار بد اخلاقش زندگی می کند و به تازگی مادر خود را از دست داده است و عاشق دختری به جما است. برای حل مسائل فلسفی و دینی و اعتقادی به نزد کشیشی به نام مونتالی می رود. در طول داستان عضو حزب های سیاسی می شود که بر خلاف میل کشیش است و نهایتا به همراه یکی از همکلاسی هایش دستگیر می شود.
بعد از آزادی از بازداشت دو ماجرا او را وادار به فرار از ایتالیا به آمریکای جنوبی می کند:
1.از طریق زن برادر خود می فهمد که کشیش مونتالی پدر واقعی اوست و همیشه در طول نوزده سال از او مخفی کرده است که باعث سست شدن او در اعتقاداتش می شود و اعتماد خود را نسبت به پدر از دست می دهد.
2. سایر افراد حزب و مخصوصا جما به وی تهمت می زنند که عامل دستگیری همکلاسی شان، آرتور بوده است.
این اتفاقات در فصل اول کتاب و در نوزده سالگی آرتور اتفاق می افتد.
فصل دوم، بعد از سیزده سال را به تصویر می کشد. در این فصل دیگر نامی از آرتور به چشم نمی خورد و شخصیت اصلی با عنوان خرمگس خوانده شده است. اکنون او یک طنز نویس ماهر است که بعد از سیزده سال از آمریکای جنوبی بازگشته است. دوباره به گروه سیاسی سابق دعوت می شود اما به علت تغییرات شدید در ظاهر کسی در گروه وی را نمی شناسد حتی جما. فصل دوم به کارهای سیاسی و زمینه چینی های سیاسی آنها اشاره دارد. در این فصل دیگر خبری از اعتقادات عمیق مسیحی نیست بلکه نوعی بی اعتقادی شدید به مسیحیت در وی دیده می شود.
در فصل سوم نهایتا خرمگس دوباره دستگیر می شود در زندان با پدر مونتالی ملاقات می کند و ماهیت اصلی خود را آشکار می کند حکم اعدام وی به نظر پدر مونتالی بستگی دارد چرا که او در این فصل اسقف شده است. خرمگس از پدر می خواهد یا خدای مسیحیان را انتخاب کند یا او را که مونتالی، خدا را انتخاب می کند و حکم اعدام وی را امضای می کند و در آخر اعدام می شود اما خود پدر هم بر اثر فشار این اتفاقات سکته قلبی کرده. می میرد.
بعد از اعدام طی نامه ای که قبلا توسط خرمگس نوشته شده بود، جما هویت اصلی او را می شناسد و برای همیشه از عذاب وجدان سیزده ساله به خاطر تهمت به وی خلاص می شود.
جملاتی از متن کتاب
جما آن را ندید چون با ابروهای گره خورده و دندان های به هم فشرده. یکراست به مقابلش چشم دوخته بود.
بدون تردید، هر آنچه را که یک انسان میتوانست، متحمل شده بود؛ قلبش به میان گل و لای کشیده و به زیر پای عابران لگدکوب شده بود. در روحش نقطهای وجود نداشت که در آنجا نشانی از تحقیر کسی نباشد، که در آنجا استهزای کسی داغ خود را به جای ننهاده باشد.
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران