نقد و بررسی
كتاب شب هاي سپيد اثر داستايوفسكي انتشارات بهنود
خلاصه ای از کتاب
شب اول
مرد جوان خیال پردازی که در آپارتمانی تنها در سن پترزبورگ زندگی می کند، او در شب که احساس آرامش بیشتری می کند در خیابان های شهر قدم می زند و تنهایی خود را با شهر تقسیم می کند.
فقط گاهی با خدمتکارش «ماترونا» هم صحبت می شود.
یک شب که به سمت خانه می رفت، با دختری به نام «ناستنکا» آشنا می شود و ناخودآگاه به سمت او کشیده می شود با هم شروع به صحبت می کنند و مرد جوان می گوید که تنهاست و تا به حال با هیچ زنی صحبت نکرده است.
آن ها برای روزهای دیگر قرار ملاقات بعدی را می گذارند اما ناستنکا برای مرد جوان شرط عجیبی می گذارد اینکه این رابطه به «رابطه عاشقانه» منتهی نشود.
شب دوم
آن ها هر دو با هم دوست می شوند و ناستنکا از مرد جوان می خواهد که داستان زندگیش را توضیح دهد، و او هر چه فکر می کند می بیند داستانی ندارد، چون همه عمرش را تنها بوده است. و خودش را قهرمان معرفی می کند.
شب سوم
ناستنکا می گوید که با مادربزرگش زندگی می کند، و مادربزرگش خانه ی کوچکی دارد که بخشی از خانه را به مرد جوانی اجاره داده اند.
او با صراحت از دل بستنش به مستأجر مادربزرگش و انتظار کشیدنش برای بازگشت او سخن می گوید و اینکه خواسته با او ازدواج کند و او این ازدواج را رد کرده است.
اکنون یک سال است که او به امید بازگشت او منتظر نشسته است.
شب چهارم
مرد جوان متوجه می شود که کم کم به ناستنکا علاقمند شده است اما به خاطر شرطی که ناستنکا برای او گذاشته این احساس را مخفی می کند.
پس به او کمک می کند تا نامه ای برای معشوقش بنویسد و منتظر جواب نامه می مانند
شب پنجم
ناستنکا از جواب نامه ناامید می شود و مرد جوان او را تسلی می دهد تا کمی از بی قراریش بکاهد، پس مرد جوان عشقش را به ناستنکا اعتراف می کند و آن ها شروع به قدم زدن در خیابان می کنند. ناگهان در کنار آن ها مرد جوانی رد می شود که او معشوقه ناستنکا است و ناستنکا از خوشحالی خود را در بغل او می اندازد و با هم می روند، و مرد جوان را تنها می گذارند.
صبح روز بعد
او برای مرد جوان نامه ای می نویسد و از او به خاطر آزار و اذیتش عذر خواهی می کند و
می گوید که همیشه از او سپاسگزار است. و همچنین می گوید قرار است در هفته ی دیگر با هم ازدواج کنند.
مرد جوان از شنیدن این حرف به گریه می افتد ولی مأیوس نمی شود…
جملاتی از متن کتاب
وای که چقدر شادی و شیرین کامی انسان را خوشرو و زیبا می کند. عشق در دل می جوشد و آدم می خواهد که هر چه در دل دارد در دل دیگری خالی کند .می خواهد همه شادمان باشند، همه بخندند، و این شادی بسیار مسری است.
فقط کسی را می توانم دوست بدارم که آزاده باشد و احساسات مرا بفهمد و محترم بدارد.
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران