نقد و بررسی
کتاب اتاق اثر اما داناهیو نشر نیک فرجام
خلاصه ای از کتاب
برای جک پنج ساله، اتاق تمام دنیاست. او در همان اتاق به دنیا آمده و بزرگ شده است؛ اتاق جایی است که او با مادرش زندگی میکند و آنجا با یکدیگر خواندن و نوشتن یاد میگیرند و میخورند و میخوابند و بازی میکنند. هر شب ماما او را در کمد لباسها محکم میبندد تا بخوابد، چون نیک پیره قرار است که بیاید و او باید قبل از آمدنش خواب باشد.
جک اتاق را خانه و تمام دنیای واقعی خود میداند، داستان اما برای مادر جک متفاوت است. برای مادرش اتاق یک زندان است که نیک هفت سال پیش، زمانی که او تنها ۱۹ ساله بود، ماما را در آن گروگان گرفت و دیگر اجازه خروج از آن را به او نداد. ماما از سر عشق برای فرزندش اتاق را سرشار از زندگی کرده است اما او میداند که این وضعیت رضایتبخش نیست. زمانی که خبردار میشود نیک به دردسر افتاده و ممکن است بخواهد جان آن دو را بگیرد، به فکر فرار میافتد. اما برای این فرار نخست لازم است تا به جک بفهماند که دنیایی ورای اتاق نیز در جریان است…
جملاتی از متن کتاب
امروز پنج سالم شد. دیشب که میرفتم تو کمد بخوابم چهار سالم بود، ولی وقتی توی تاریکی، تو رختخواب بیدار شدم، پنج سالم شده بود، اجی مجی لاترجی. قبلش سه سالم بود، بعد دو، بعد یک، بعد صفر. «من منفی ساله هم بودم؟» ماما خودش رو کش و قوس میده و میگه: «ها؟» «اون بالا تو بهشت. یعنی منفی یه ساله، منفی دو ساله، منفی سه ساله بودم؟» «نه، تا نیای این پایین شمارهها شروع نمیشن.» «از تو پنجره سقفی میدیدم که همیشه ناراحت بودی. تا وقتی که بالاخره اومدم تو دلت.» «راست میگی.» ماما روی تخت دراز میشه تا لامپ رو روشن کنه. آقا لامپه یهو همه چی رو روشن میکنه. درست همین موقع من چشمام رو میبندم، بعد لای یکیشون رو باز میکنم، بعدم هر دو رو. ماما بهم میگه: «آنقدر نشستم و گریه کردم که دیگه اشکی برام نمونه بود، همین جور دراز کشیده بودم و ثانیهها رو میشمردم.» من ازش میپرسم: «چند ثانیه مثلا؟» «میلیونها و میلیونها.» «نه، دقیقا چند ثانیه؟» ماما میگه: «شمارش از دستم در رفته.»
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران