نقد و بررسی
کتاب درون آب اثر پائولا هاوکینز نشر آتیسا
«داستانش از این قرار است که جنازه مادری تنها، کف رودخانه شهر پیدا میشود. چند ماه پیش از این کشف، ابتدای تابستان هم دختری با همین وضعیت پیدا شده و اهالی شهر متوجه میشوند این سرنوشتی نیست که فقط برای این دو تن رقم خورده باشد. چون پیکر بیجان چند زن دیگر هم با همین وضعیت پیدا می شود. مرگ دو شخصیت آخر، موجب می شود رمز و رازهای زیادی از اعماق رودخانه شهر بیرون کشیده شود.» در قسمتی از داستان میخوانیم: «او از پانزده سالگی عاشق مرد شده بود؛ آنقدر که از زندگیاش در سالهای قبل از آن چیزی یادش نمیآمد. مرد هجده ساله بود که جنگ شروع شد و نوزده ساله بود که رفت به جنگ، و هر بار که برمیگشت بزرگتر شده بود؛ نه چند ماه، بلکه سالها، دههها و قرنها. با وجود این، اولین بار که به خانه برگشت هنوز خودش بود. شبها گریه میکرد و مثل آدمی تبدار بدنش میلرزید. به آن گفت که دیگر نمیتواند برگردد، خیلی میترسید. شب قبل از برگشتن، زن او را کنار رودخانه پیدا کرد و به خانه آوردش.(نباید هرگز چنین کاری میکرد و باید میگذاشت کار خودش را بکند.) این خودخواهی بود که مانعش شد. حالا داشت نتیجهاش را میدید.»
در قسمتی از این کتاب می خوانیم: به هیچ کس اعتماد نکن، حتی خودت، نل آبوت در واپسین روز های زندگی اش، با خواهرش تماس می گیرد، اما جولز تماس او را بی پاسخ می گذارد. حالا نل مرده و دهان به دهان می چرخد که او از صخره ها پایین پریده. جولز به بکفورد برمی گردد تا به وضعیت خواهر زاده اش سرو سامانی بدهد، اما وحشت زده است. ترس از این شهر امانش را بریده. شهری که هرگز تمایل نداشت به آن برگردد و حالا خوف دارد از یاد آوری خاطرات کودکی، از خانه قدیمی کنار رودخانه, از این که می داند نل با اراده خودش پایین نپریده و بیش از همه وحشت دارد از آب و آن رودخانه منحوس و مرموز…
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران