نقد و بررسی
کتاب مسیح باز مصلوب اثر نیکوس کازانتزاکیس ترجمه محمد قاضی نشر خوارزمی
نیکوس کازانتزاکیس در سال ۱۸۸۳ در جزیره کرت در یونان به دنیا آمد و در سال ۱۹۵۷ در سویس از دنیا رفت. وقتی تابوت او را به یونان بردند، هیچ کلیسایی حاضر نشد او را بپذیرد و به ناچار جنازه او را به محلی سپردند که معمولا جسد اشخاص مجهولالهویه را در آن میگذارند. اما مراسم خاکسپاری او به شیوهای باشکوه برگزار شد و در حدود ۵۰ هزار نفر در آن شرکت کردند. اما از جمله مهمترین دلایلی که کلیسا حاضر به پذیرش او نشد دو کتاب مسیح بازمصلوب و آخرین وسوسه مسیح است. کتابهایی که خشم کلیسا را برانگیخت و در زمان حیات کازانتزاکیس نیز او را طرد کرد.
در رمان آخرین وسوسه مسیح، کازانتزاکیس یک چهره زمینی شده از مسیح پیش روی مخاطب قرار میدهد که دچار وسوسه میشود و باید برای رستگاری مانند هر فرد دیگری تلاش کند. اما در این کتاب، هرآنچه که میراث عیسی مسیح باشد و در راس آن کلیسا مورد نقد قرار میگیرد.
کتاب مسیح بازمصلوب
داستان این رمان در روستایی در یونان جریان دارد که تحت حاکمیت دولت عثمانی است. در ابتدای کتاب به شرح روستا و مردم آن پرداخته میشود و یک تصویر دقیق پیش روی مخاطب قرار میگیرد. روستا که آباد و ثروتمند است همراه با «آقا»ی آن که از طرف دولت عثمانی انتخاب شده و ناظر بر جان و مال مردم است توصیف میشود و سپس شرحی از مردم روستا که همه آدمهای خوب و نازنینی هستند ارائه میشود.
مردم آبادی «لیکووریسی» مسیحی هستند و هر هفت سال یکبار مراسمی برگزار میکنند تا رنجهایی که مسیح بُرده فراموش نشود. در این روز آنها رستاخیز مسیح را بازسازی میکنند. بنابراین برای آماده شدن، یک سال قبل از برگزاری مراسم، ریشسفیدان ده جمع میشوند تا در میان مردم بازیگران را انتخاب کنند. فردی میبایست نقش عیسی مسیح را اجرا کند و چند تن نیز باید نقش حواری او را داشته باشند. به ناچار فردی هم باید نقش یهودا را بازی کند و به مسیح خیانت کند و در آخر یک نفر هم باید نقش مریم مجدلیه را قبول کند.
جملاتی از کتاب مسیح بازمصلوب
برای نجات عالمیان ناچار باید مسیح به صلیب آویخته شود و برای آنکه مسیح به صلیب آویخته شود ناچار باید به او خیانت بکنند. پس میبینی که برای نجات عالمیان وجود یهودا از هر یک از حواریون دیگر واجبتر است. راستش را بخواهی از یازده حواری دیگر هر کدام نباشند لطمهای بهاصل موضوع نخواهد خورد ولی اگر یهودا نباشد هیچ کاری از پیش نمیرود. بنابراین بعد از خود مسیح مهمترین شخصیت همان یهوداست. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۳۶)
سکوت همچنان ادامه داشت. همه متوجه فرارسیدن شب بودند. ستاره غروب از افق طلوع کرد. قورباغهها با شور نشاطآمیزی در کنار دریاچه شروع به خواندن کردند. تاریکی کمکم شیبهای ملایم و سرسبز کوه غذرا را که مانولیوس در آن خانه داشت و گوسفندان اربابش را در دامنههای آن میچرانید در خود میپیچید. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۵۰)
زندگی کوتاه است و ضایع کردن آن بیآنکه آدم لذتی از آن برده باشد جنایت بزرگی است. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۱۲۴)
آدم از کدام طرف میتواند به جوجهتیغی دست بزند و تیغ به دستش فرو نرود؟ (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۲۲۳)
من با مغزم نیست که میفهمم بلکه با دلم است. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۲۴۶)
وه که چه آدمکشیها و تبهکاریها و رسواییها در اعماق روح آدمی بههم درآمیخته است! ما اگر شریف میمانیم به علت فقدات جرات است. هوسها در تمام مدت عمر اشباع ناشده و سرخورده در درون ما میمانند و خون ما را مسموم میکنند و ما کفّ نفس میکنیم و عمنوعان خود را فریب میدهیم و شریف و پرهیزگار میمیریم. بظاهر در عمر خود کار بد نکردهایم اما خدا را که نمیشود گول زد. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۲۵۶)
من نمیدانم روح آدم جنایتکار چگونه است ولی روح یک آدم شریف دوزخ است، دوزخی است که در آن همه شیاطین لانه کردهاند! و ما آدم شریف و مسیحی مومن به کسانی میگوییم که این شیاطین را در اعماق قلب خود پنهان میکنند و مانع از این میشوند که آنها زنجیر پاره کنند و برای اتکاب تباهیها و دزدی و آدمکشی بیرون بریزند. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۲۵۶)
مانولیوس معنی این کلمات را کاملا میفهمید. انجیل را بست و چشمان خود را نیز بست: در یک کفه ترازو روح آدمی است و در کفه دیگر تمام دنیا، و کفه روح سنگینتر است. چرا باید از مرگ ترسید؟ چرا باید در برابر زورمندان این دنیا سر هم کرد؟ چرا باید با اندیشه از دست دادن حیات دنیوی بر خود لرزید؟ روح تو جاودانی است، از چه میترسی؟ تنها روح است که باید نجاتش داد. (کتاب مسیح بازمصلوب – صفحه ۲۹۱)
فروشگاه اینترنتی کتاب برساد
0دیدگاه کاربران