نقد و بررسی
کتاب چرا آدم های خوب کارهای بد می کنند اثر دبی فورد نشر نیک فرجام
خلاصه ای از کتاب
بسیار پیش آمده که آدمهای خوب دور و برمان را در حال انجام کارهای بد ببینیم! کارمند محترمی که سالها یک مسیر مستقیم را از خانه به محل کار میرفته و بعد در آخرین سال کاری او را به جرم اختلاس میگیرند. خانم خوبی که ده سال با همسرش زندگی کرده و مادری مهربان برای سه فرزندش بوده و در اوایل میانسالی خبر خیانتش را میشنوید.
چرا آدمهای خوب کارهای بد میکنند؟چرا در حالی که بسیار فرشتهوار زندگی میکنیم بخشهایی در وجودمان هست که شبیه به دیو ما را به قهقهرا میبرد و در یک لحظه تمام آنچه روزها برای ساختنش تلاش کردهایم با یک فریاد بر سر معشوقهمان، با تن دادن به یک وسوسه زیر سوال میبرد و ما در لحظهای بخشی از وجود خود یا اطرافیانمان را میبینیم که هرگز خیال وجود داشتنش را هم نداشتهایم؟
دبی فورد معتقد است که باید درک کنیم که انسان جمع اضداد، مجموع خوب یا بد، روشنایی و ظلمت، ضعف و قدرت، استعداد و حماقت است و تمامی آدمها بالقوه تمام صفات و خوب و بدی که میتوانید تصور کنید در خود دارند؛ روندی رو به رشد در شخص آغاز خواهد شد. هر صفتی که در دیگران میبینید از قتل و تجاوز گرفته تا وقف شدن برای یک خیریه در ما وجود دارد. وضعیت آدمی در هر لحظه در یکی از این دو قطب است.
این دوگانگی همیشه با انسان خواهد بود. انکار کردن آن، انکار کردن کمال و خود حقیقی ماست. پی بردن به این حقیقت که هر چقدر آدم خوبی باشید، ظرفیت انجام زشتترین کارها و مخربترین رفتارها را داریم، مستلزم تلاش فکری و معنوی بسیار است. تنبلی روانی سبب میشود ما خود را خوب تصور کنیم و همهی بدیها را به طرف دیگران روانه کنیم.
از نکات مهمی که در این کتاب به آن پرداخته شده این است که در واقع آنچه بیرون از ما در جریان است و ما را به قضاوت وا میدارد، همان نقطه سرکوب شده درونی ماست. جنگی از درون که نمود بیرونیاش موجب عصبانیت و ناراحتی ما میشود. در لحظهای که به زنی نگاه میکنیم و به خیانتش افسوس میخوریم در واقع همان بخش درونیمان را کتک میزنیم. شما بی شک در خود زنی خیانتکار دارید که قضاوت و سرکوبش کردهاید و درست به همین دلیل به خود اجازه میدهید نمود بیرونیاش را قضاوت کنید. درون ما هر خصوصیتی که در انسان میشناسیم وجود دارد. اگرچه ممکن است ما از وجودشان بی خبر باشیم اما باید بدانیم ما معرفی از پلیدترین ویژگیهای انسانی تا متعالیترینشان هستیم که ممکن است هر لحظه و هر جا خود را نشان دهند.
اما چه چیزی در درون ماست که میتواند در یک لحظه همه چیز را بهم بریزد؟ هر انسان نیمهای تاریک و شناخته نشده دارد. نیمهای که تنها خود شخص قادر به درک آن است. درست به همین دلیل است که خیانت به همسرتان، گرفتن پولی که متعلق به شما نیست، دروغ و صفاتی از این قبیل را تشخیص میدهیم اما نیمه تاریک اغلب کشف نشده و شناخته نشده باقی میماند. ما این تمایلات را اغلب پشت شرم و انکار پنهان میکنیم تا کسی نبیند. حتی خودمان هم فراموش میکنیم که کجا نیمه تاریکمان را پنهان کردهایم و بعد چه اتفاقی میافتد؟
دبی فورد می گوید در چنین شرایطی نیمه تاریک وجودمان با انکار قدرت بیشتری پیدا میکند و شبیه به دستهایی نامریی زمان و کنترل زندگیمان را به دست خواهد گرفت.
در واقع مسئله اصلی این کتاب این است که بسیاری از آدمها بر اساس شرایطی که در آن زندگی میکنند بسیار ناآگاهانه تصمیم میگیرند یک پرسوناژ و یا ماسک برای خود انتخاب کنند. این ماسکها معنای زندگی شخص میشود تا درون آسیبدیده آنها را التیام ببخشد. در واقع اشخاص تصمیم میگیرند بخش اعظمی از خود را انکار کنند و ندید بگیرند تا بتوانند دوست داشتنیتر باشند، بتوانند عشق و توجهای را که به آن محتاج هستند، دریافت کنند.
اما حقیقت تلخی که دبی فورد سعی در گفتن آن دارد این است که اشخاص نمیتوانند تا ابد، حتی وقتی در بستر مرگ هستند، قسمتی از وجودشان را نادیده بگیرند. این نادیده گرفتن آنقدر توانایی این بخش را بیشتر خواهد کرد که نیمه تاریک شبیه به خنجری در لحظهای که انتظار نمیرود، در پهلویشان فرو خواهد کرد.
این خنجر میتواند اتفاقات کوچکی باشد، مثل راه انداختن یک دعوای کوچک با شریک زندگی بعد از یک قرار شام که مدتها پیش برایش برنامهریزی کردهاند یا انتقاد از فرزند درست وقتی که ماهها سعی کردهاند با او ارتباط برقرار کنند.
در واقع پیام اصلی این است که تا زمانی که با آنچه سعی در ندیده گرفتنش دارید مواجه نشوید مجبورید هر لحظه نگران بیرون پریدن توپ بادی باشید که در درون آب پنهان کرده اید.
شاید این مسئله بتواند کمک کننده باشد که بدانید خود حقیقی شما هرگز به سمت تباهی نخواهد رفت. خود متعالیتان هم همینظور. برای رها شدن از تضاد درونی باید با درون زخم خوردهی خود مواجه شوید. همان بخشی که پشت ذهن آگاه ما کمین کرده و در یک لحظه خود را با تمام نیرو نشان میدهد. شما باید با این قسمت از مغز خود آشتی کنید.
جملاتی از متن کتاب
خجالت و انکار بنا بر یک دلیل ساده، نیمه تاریک ما را تقویت میکنند. اگر ما ضعفها، کاستیها و اشتباهات خود را به عنوان بخشی طبیعی از بشر بودنمان میپذیرفتیم، هنگام رویارویی با وسوسههایی که نمیدانیم در برابر آنها چه کنیم، درخواست کمک میکردیم. آنگاه میتوانستیم تشخیص دهیم که این هوسهای تاریک، بخش طبیعی از بشر بودن ماست که نیاز به درک و پذیرفته شدن دارد. اما از آنجا که این امیال کشف و بررسی نشده باقی میمانند، در خجالت و انکار پیچیده و در تاریکی پنهان میشوند. در آنجا خود تاریک ما، یعنی هریک از جنبههای ناخواسته و انکار شدهی وجودمان، به اندازهای نیرو جمع میکند که سرانجام، فوران آن گریزناپذیر میشود…
فروشگاه اینترنتی برساد
همچنین بخوانید:
کتاب راز سایه اثر دبی فورد
کتاب اثر سایه نوشته دبی فورد انتشارات آتیسا
0دیدگاه کاربران