نقد و بررسی
کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند اثر دیلیا اوئینز نشر نیک فرجام
دلیا اونز در کتاب جایی که خرچنگها آواز میخوانند، با نثری روان و جذاب، سرگذشت دختری را روایت میکند که همراه با پدرش، در حاشیهٔ یک مرداب در طبیعت بکر کارولینا زندگی میکند. زندگی کیا کلارک در گذر است. همه او را به اسم دختر مرداب میشناسند و او هم ارتباطات خاص خودش را دارد. با طبیعت محشور است و میتواند به راحتی با گیاهان و حیوانات ارتباط برقرار کند. روزی میرسد که دو تن از مردان شهر، شیفتهٔ زیبایی اصیل و شکوهمند او میشوند. او هم شوق دلباختن را در خودش احساس میکند و برای یک زندگی جدید آماده میشود. اما اتفاقاتی رخ میدهند و زندگی دختر مرداب را از مسیری که در ذهن خودش، ترسیم کرده بود، دور میکنند. با پیدا شدن جسد مرد جوانی در حاشیهٔ مرداب، همهٔ نگاهها به سمت کیا کلارک، دختر مرداب برمیگردد…
دلیا اونز توانستهاست به خوبی رنج تنهایی و طرد شدن را در کتاب جایی که خرچنگها آواز میخوانند، به تصویر بکشد. نیویورک تایمز دربارهٔ کتاب جایی که خرچنگها آواز میخوانند مینویسد: «جایی که خرچنگها آواز میخوانند شرح حالی از تلاش برای بقا، امیدداشتن، عشقورزیدن، تنهایی، نومیدی، غرور، تعصب، انعطافپذیری است. شخصیت اصلی داستان، کیا کلارک ملقب به دختر مرداب است… در توصیفش همین کافی است: زیبایی سوزناک. رمانی برای پاسداشت طبیعت در خلال داستانی جنایی».
جملاتی از متن کتاب
صبحی در ماه آگوست که بسیار گرم بود، هوای مرطوب مرداب ، بلوط ها و کاج ها را با مه مهار کرد. تکه های نخل به طور غیر معمول ساکت بودند. کایا که فقط شش سال داشت، صدار بسته شدن درب توری دار را شنید. روی چهارپایه ایستاد، شستن سنگریزه ها از ظرف را متوقف کرد و آن را روی گونی های فرسوده گذاشت. هیچ صدایی بجز صدای نفس های او شنیده نمی شد. چه کسی کلبه را ترک کرد؟ مامان نبود، او هیچ وقت در را بهم نمی کوفت. اما وقتی کایا به سمت ایوان دوید، مادرش را در یک دامن بلند قهوه ای، با جای رد گاز بر روی قوزک پایش، به طوری که به سمت جاده ی شنی با کفش پاشنه بلند میرفت، دید.
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران