نقد و بررسی
کتاب ما تمامش می کنیم اثر کالین هوور انتشارات نیک فرجام
داستان این کتاب درباره لیلی، دختری ۲۳ ساله است که رابطهای پیچیده با پدرش داشته و اکنون که او از دنیا رفته است، به درخواست مادرش باید در مراسم تشییع جنازه سخنرانی کند. لیلی درباره پدرش میگوید: «به عنوان دخترش، دوستش داشتم اما به عنوان یه انسان، ازش متنفر بودم.» و دلیل تنفر لیلی از پدرش این بود که او وقتی عصبانی میشد، مادرش را کتک میزد. البته پدرش بعد از آن تلاش میکرد تا کارش را جبران کند اما موضوع اصلی همچنان پابرجاست و این موضوع روی لیلی تاثیر زیادی میگذارد.بعد از سخنرانی در مراسم تشییع جنازه، لیلی احساس بدی پیدا میکند، و برای تخلیه احساساتش به پشتبام خانهای پناه میبرد. لیلی روی لبه پشتبام ایستاده و به پایین نگاه میکند. در مورد مرگ فکر میکند اما قصد خودکشی ندارد. در ادامه رایل کینکید که جراح مغز و اعصاب است به پشتبام میآید و وقتی میبیند دختری لبه ساختمان ایستاده است، فکر میکند دختر قصد خودکشی دارد و تلاش میکند با صحبت کردن او را از انجام هر کار احمقانهای منصرف کند. لیلی هم که قصد انجام کار احمقانهای ندارد گفتوگو با رایل را آغاز میکند و همین دیدار عجیب در پشتبام خانهای در بوستون شروع یک رابطه عاشقانه و پیچیده است.نه لیلی و نه رایل هیچکدام فکر نمیکردند که اتفاق خاصی میان آنها رخ داده باشد اما وقتی دوباره همدیگر را ملاقات میکنند احساسی در درون آنها به وجود میآید و…
خلاصه ای از کتاب
کالین هوور با این رمان جسورانه و کاملا منحصربهفرد، داستانی را روایت میکند از عشقی فراموشناشدنی که ناچار باید بیشترین بها را برای آن پرداخت. سارا پیکانن، نویسندهی رمان پرفروش بینالمللی “همسایگان بیعیبونقص” دربارهی این رمان میگوید: “ما تمامش میکنیم” یک داستان عاشقانهی معمولی نیست. این کتاب قلبتان را میشکند و همزمان، آن را از امید لبریز میکند. تا انتهای داستان، در میان گریه خواهید خندید.»در بخشی از توضیحات پشت جلد کتاب، دیدگاه منتقدان آمده است: «وقتی لیلی با یک جراح مغز و اعصاب خوشتیپ به نام رایل کینکید وارد رابطه میشود، ناگهان زندگی برایش آنقدر زیبا میشود که باورکردنی نیست؛ اما وقتی دغدغههای مربوط به رابطهی جدید، ذهن لیلی را به خود مشغول کرده است، خاطرات اتلس کاریگن، اولین عشقش و رشتهای که او را به گذشته پیوند میدهد، درگیرش میکند. اتلس در گذشته، با لیلی نقاط مشترک فراوانی داشته و از او محافظت کرده است. به همین علت، وقتی ناگهان پیدایش میشود، هر آنچه لیلی با رایل ساخته، مورد تهدید قرار میگیرد.
جملاتی از متن کتاب
یک پایم را روی لبه پشت بام گذاشته ام و از طبقه ی دوازدهم، خیابان های بوستون ( ۱) را نگاه می کنم. نمی توانم به خودکشی فکر نکنم. نه، نه در مورد خودم. زندگی ام را آن قدر دوست دارم که بخواهم ادامه اش بدهم. بیشتر در مورد دیگران فکر می کنم و اینکه درنهایت، چطور تصمیم می گیرند به زندگیشان پایان بدهند. آیا بعدا برای این تصمیمشان تاسف می خورند؟ حتما درست پس از آنکه اقدام به این کار می کنند و یک لحظه پس از آنکه کار شروع می شود، هنگام سقوط آزاد سریع، کمی احساس پشیمانی می کنند. آیا در حالی که زمین به سرعت به طرفشان می آید، به زمین نگاه می کنند و می گویند: « عجب گندی زدم. چه فکر مزخرفی بود؟ »
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران