نقد و بررسی
كتاب همزاد اثر فئودور داستايوفسكي انتشارات بهنود
خلاصه ای از کتاب
این کتاب داستان مردی به نام «آقای گالیادکین»، کارمند یکی از ادارات شهر است. او همراه پیشخدمتش، خانم پتروشکا زندگی میکند و در ابتدای داستان خود را برای حضور در مهمانی مهمی آماده میکند. «آقای گالیادکین» برای این مراسم کالسکهای اجاره میکند و بالباس فاخری به سمت مهمانی میرود. او در شروع این مراسم با همکاران و مدیرش روبهرو میشود درحالیکه هیچ علاقهای به معاشرت با آنها ندارد. او با تصمیمات فوری و گاهی قطعی داستان را تندوتیز پیش میبرد و خواننده را وارد فضاهای مختلف قصه میکند.
داستان «همزاد» داستان یک شخصیت در لایههای مختلف زندگی است. او باکسی شبیه خودش یا بهتر است بگوییم او با فردی عین خودش روبهرو است که در میان شرایط مختلف زندگی قرارگرفته است. گروهی معتقد هستند «آقای گالیادکین» در فضایی از رئالیسم جادویی قرار دارد و گروهی معتقد هستند او بیمار است و دچار توهم شده است. همزاد ازنظر روانشناسی بیماری است که فرد به دلیل تنهایی و افسردگی در آستانهی جنون قرار میگیرد. «آقای گالیادکین» هم در داستان کتاب «همزاد» در مسیر تکوین و تحول جنون حرکت میکند. او در داستان با پزشکش، «کریستیان ایوانوویچ» ملاقات میکند و از این سرگشتگیها و حضور فردی شبیه خودش صحبت میکند.
جملاتی از متن کتاب
پیدا بود که کریستیان ایوانوویچ نه فقط هیچ انتظار نداشت آقای گالیادکین را روبه روی خود ببیند، بلکه اصلاً هیچ میلی به دیدن او نداشت، زیرا چون او را دید ناگهان بهقدر لحظهای ناراحت شد و بیآنکه بخواهد حالتی غیرعادی، و میشود گفت حاکی از نارضایی، در صورتش پیدا شد. آقای گالیادکین تقریباً هميشه درست وقتی باکسی روبهرو میشد که میخواست مسائل خصوصی خود را با او در میان بگذارد، انگاری فرومینشست و احساس واهمه میکرد و دستپاچه میشد. البته اینجا هم دستپاچگی _خروس بیمحل – کارش را خراب کرد. سخت پریشان شد، زیرا جملهی اولش را، که در اینگونه موارد سنگ بزرگراهش بود، از پیش آماده نکرده بود. به تتهپته افتاد، ظاهراً در تلاش عذرخواهی، و هاج و واج ماند که چه کند و چون فکری به دهنش نرسید، یک صندلی پیش کشید و نشست. اما دید که بی دعوت میزبان نشسته است و فوراً احساس کرد که کارش ناشایست بوده و با موازین ادب و آداب معاشرت سازگار نبوده است و بهمنظور اصلاح این خطا شتابان از جایی که بی دعوت اشغال کرده بود برخاست. بعد به خود آمد و به ابهام دریافت که کار احمقانهی دیگری مرتکب شده است و بیمعطلی تصمیم گرفت خطای دیگری بکند، یعنی کوشید برای کار نادرست خود عذری بتراشد و سرخ شد و همچنان تتهپته کنان تبسمی کرد و چیزکی گفت – لابد پوزشی – و دست و پای خود را پاک گم کرد و در سکوتی گویا پناه جست و دستآخر نشست که نشست، به این قصد که دیگر برنخیزد، و درعینحال همینطور از راه احتیاط با نگاه چالش به جان حریف افتاد؛ همان نگاهی که برای خود توفانی بود و میتوانست در ذهن آقای گالیادکین همهی دشمنانش را همچون صاعقه آتش بزند و خاکستر کند. از این گذشته، این نگاه از بینیازی و استقلال آقای گالیادکین حکایت میکرد، یعنی بهروشنی میگفت که برای اینجور مسائل جزئی ابداً ککش نمیگزد و برای خود آدمی است مستقل، مثل دیگران، و همین است که هست و باید «حسابش را از دیگران جدا کرد». کریستیان ایوانوویچ در جواب تتهپتهی آقای گالیادکین سرفهای کرد و سینهای خراشاند، به این معنی که با آقای گالیادکین موافق است و با نگاهی کاونده و پرسان به او چشم دوخت.
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران