نقد و بررسی
کتاب سه شنبه ها با موری اثر میچ آلبوم نشر نیک فرجام
«سهشنبهها با موری تاریخنگاری اعجابانگیز لحظاتی است که این دو مرد (میچ و مرشدش) با یکدیگر صرف کردند و میچ از طریق این کتاب، هدیه ماندگار موری را با جهان سهیم شده است. سهشنبهها با موری از تاثیرگذارترین و پرفروشترین انتشارات نیویورک تایمز است که از اکتبر 1997 تاکنون همواره در صدر جدول پرفروشترین کتابهای سال قرار داشته است. اُپراه مینفری بر اساس این کتاب، فیلمی تلویزیونی تهیه کرد که از تلویزیون ایران نیز پخش شد. سهشنبهها با موری در سی و چهار کشور و به سی زبان ترجمه شده و به چاپ رسیده است. این کتاب پرفروشترین کتاب سال در کشورهای ژاپن، استرالیا، برزیل، و انگلیس نیز بوده است.» در بخشی از کتاب میخوانیم: «بعد از یک حملهی شدید سرفهای، آرام شد. چشم بر هم گذاشت و نفس کشید. ساکت و آرام نشسته بودم، زیرا فکر میکردم، بعد از آن تقلای سخت باید حالاش جا بیاید… او همچنان با چشمان بسته ادامه داد: “اسم کاری که الان دارم انجام میدهم، رهاسازی خود از تجارب است.” رهاسازی خود از تجارب؟ “بله، رها سازی خود از تجارب. و این مهم است – نه فقط برای کسی مثل من که رو به موت است، بلکه برای فردی مثل تو که کاملا سالم و سلامت است. یاد بگیر، رها کنی.” موری چشماناش را باز کرد و بازدماش را بیرون داد. “میدانی، بوداییها چه میگویند؟ به هیچ چیزی چنگ نزن، زیرا که همه چیز ناپایدار و موقتی است.” گفتم، اما یک لحظه صبر کن! مگر تو همیشه در مورد تجربه کردن زندگی حرف نمیزنی؟ همهی احساسات خوب، همهی احساسات بد؟ “بله.” خب، اگر خودمان را از تجارب رها کنیم، چگونه میتوانیم، زندگی را تمام و کمال تجربه کنیم؟»
خلاصه ای از کتاب
این کتاب روایت انس استاد پیری با شاگردش در واپسین روزهای زندگی را بیان میکند. پروفسور شوارتز موری به بیماری ای ال اس دچار است. بیماریای که به تدریج بدن را از کار میاندازد و سلولها و بافتهای ماهیچهای را تخریب میکند. شاگرد هر سهشنبه به دیدار استاد میرود و از او و با او درس زندگی میآموزد. کلاسی که شاید امتحان و درس پس دادنهای معمول دانشگاه را ندارد اما یک کلاس بینظیر است. کلاسی که راهبر و راهرو هردو با هم در آن رشد میکنند و به کمال میرسند. هر سهشنبه میج درباره موضوعی با استاد خود صحبت میکند: دنیا، مرگ، زندگی، خانواده، فرهنگ، بخشش، دانایی، ازدواج و هر مفهومی که راجع به زیستن و چگونه زیستن است.
میج در این سهشنبهها همراه استادش مراحل متفاوتی از کمال انسانی را میپیماید.
بر اساس این رمان، فیلم سینمایی موفقی ساخته شده است:
از او پرسیدم آیا برای خودش احساس تأسف میکند؟
گفت: «صبحها، گاهی برای خودم عزاداری میکنم. به بدنم نگاه میکنم. همان قدر که میتوانم دستها و انگشتهایم را تکان میدهم و به آنچه از دست دادهام تأسف میخورم. برای مرگ کند و دردناک خودم عزاداری میکنم. ولی بعد تمام میشود.»
به همین سادگی؟
«اگر لازم باشد خوب گریه میکنم. ولی بعد توجهم را به سمت تمام چیزهای خوبی که هنوز در زندگیام هست جلب میکنم. کسانی که هنوز به دیدنم میآیند. قصههایی که خواهم شنید. اگر سهشنبه باشد، به تو. آخر ما اهل سهشنبه هستیم.»
خندهام گرفت. اهل سهشنبه.
«بیشتر از این به خودم اجازه تأسف و ناراحتی نمیدهم. فقط صبحها چند قطره اشک میریزم. همین.»
به آدمهایی فکر کردم که بیشتر ساعات بیداریشان به تأسف خوردن به حال خودشان میگذرد. چه خوب است انسان برای تأسف روزانهاش حدّی بگذارد. چند قطره اشک بریزد و بعد برود دنبال زندگیاش. اگر موری، با این بیماری وحشتناکش، میتواند این کار را بکند…
جملاتی از متن کتاب
میچ، فرهنگ ما تو را تشویق نمیکند به این مقولات فکر کنی، مگر اینکه وقت مردنت رسیده باشد. بهشدت درگیر مسائلی از قبیل شغل، خانواده، کسب درآمد بهاندازهی کافی، پرداخت بدهی، خرید اتومبیل جدید، تعمیر رادیاتور شوفاژ و غیره هستیم. درگیر میلیونها کار جزئی بیمقدار هستیم تا روزگارمان بگذرد. در این شرایط چگونه عادت کنیم که عقب بایستیم، به زندگیمان نگاه کنیم و بپرسیم که آیا زندگی یعنی همین؟ همهاش همین است؟ آیا همهی آن چیزی است که من می خواهم؟ گمشدهای در این میان وجود ندارد؟ لحظهای به سکوت گذشت. به کسی نیاز دارید که شما را در این مسیرتان راهنمایی کند. خود به خود این اتفاق نمیافتد.»
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران