نقد و بررسی
کتاب قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی نشر بهشت گمشده
قمار باز با نام انگلیسی “The Gambler” از مشهورترین و تاثیرگذارترین رمان های نویسنده بزرگ روسی، فئودور داستایوفسکی است. از برجسته ترین عوامل شهرت وی در نویسندگی، توجه دقیق به زوایای مختلف شخصیتی و روانی کاراکترهای داستان می باشد. آثار او از منظر تحلیل و واکاوی روانی شخصیت ها، منبع الهام بسیاری از نویسندگان است. “قمارباز” به نوعی انعکاس تجربه شخصی فئودور بر روی کاغذ است؛ چرا که وی در زمان نوشتن آن، تحت شرایط اسفناکی برای بازپرداخت بدهی ناشی از قمار بود. در بخشی از کتاب می خوانیم: “فریاد کشیدم: مسلما! شما این کلمه عالی “بی فایده” را وقتی که مرا از پا درآوردید، از قصد به کار می برید. من در روح شما می خوانم. می گویید این کار بی فایده است، ولی کیف و لذت، همیشه مفید است. یک قدرت جبار و مستبد و بی حد، اگر روی یک مگس هم باشد یک نوع خوشی و لذت دارد. سرشت انسان، جبار و مسبتد است و دوست دارد که برنجاند! و شما این یکی را بیش از اندازه دوست می دارید.” قمار باز با ترجمه جلال آل احمد توسط نشر چلچله چاپ و دراختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
خلاصه ای از کتاب
رمان قمارباز درباره قمار است. درباره آدمهایی که هر چقدر میبرند حریصتر میشوند و هرچه میبازند پشیمان نمیشوند. درباره آدمهایی که همه زندگی خود را به پای شانس میگذارند.
شخصیت اصلی رمان قمارباز، الکسی ایوانویچ است. الکسی معلم سرخانهای است که وارد خانوادهای اشرافی میشود. خانواده ثروت خود را از دست داده و تنها به امید ارثی زندگی میکنند که قرار است بعد از مرگ عمه ژنرال به آنها برسد. الکسی ندانسته عاشق پولینا، خواهر زن ژنرال، میشود. اما پولینا با سنگدلی و بیاعتنایی با او رفتار میکند. با این حال وقتی الکسی به پول نیاز دارد، پولینا به او پول برای قمار میدهد. بار اول شانس با او یار است. شهوت برد او را به سمت قمارهای دوباره و دوباره میکشاند تا حدی که تمام پول خود را میبازد.
همزمان عمه هم که همه منتظر مرگ او هستند میآید. عمه که انگار تازه با جذابیت قمار آشنا شده تمام ثروت خود را در قمار میگذارد. انگار همه سرنوشت خود را در قمار میبینند.حتی الکسی که حاضر است جانش را برای پولینا بدهد تنها راهی که برای رسیدن به او میبیند قمار است.
جملاتی از متن کتاب
مادربزرگ با وضعی سرسامآور پیروز شده بود. من در این هنگام درست حال قمارباز را داشتم. دستها و پاهایم میلرزید و شقیقههایم سخت میزد. شک نمیشد کرد که این موردی کاملاً استثنایی بود. این که در عرض ده دور بازی، سه بار صفر بیاید! ولی هیچ چیز تعجبآور به خصوصی در این مطلب نبود.
من خودم، شب گذشته، دیده بودم که صفر سه بار پشت سر هم آمد و یک قمارباز که همه ضربهها را از روی دقت حساب میکرد، همان وقت با صدایی بلند گفت که روز پیش همین صفر فقط یک بار در عرض بیست و چهار ساعت آمده بود.
مادر بزرگ که بزرگترین بردِ ممکن در بازی را کرده بود دیگر با احترام مخصوصی مورد نظر همه قرار گرفته بود.
0دیدگاه کاربران