نقد و بررسی
کتاب دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل اثر هاروکی موراکامی
موراکامی به خوبی از پس روایتهای کوتاه خود در این مجموعه بر آمده است. اتفاقاتی که به ظاهر معمولی هستند اما به راحتی میتوان آنها را در دل زندگی خود لمس کرد. موراکامی به عنوان یک نویسندهی کاربلد در داستانهای این مجموعه زنان را در محور قرار داده و دغدغهها و سرگشتگی او را به عنوان انسان معاصر به تصویر میکشد و به ما نشان میدهد که گاهی تلفیق خیال و واقعیت تا چه اندازه میتواند یک اتفاق زیبا و قابل تامل را رقم بزند. این کتاب با ترجمهی «محمود مرادی» در سال 92 از سوی انتشارات ثالث منتشر شده و انتشارات آوانامه نسخهی صوتی آن را با صدای «آرمان سلطان زاده» و «مریم حسن پور» منتشر کرده است.
خلاصه ای از کتاب
در داستان ها اگر بسیار تلاش کنیم و قائل به ارتباط معنوی آن ها بشویم – که تا حدودی نمی توانم این را بپذیرم! – برخی مفاهیم در همه داستان ها یا لااقل در تعداد معدودی از آن ها مشترک است. مشهود ترین آن ها مفهوم حسرت در داستان بید نابینا و زن خفته و قلوه سنگی که هر روز جابجا می شود، و مفهوم حسادت در دو داستان میمون شیناگاوا و مرد یخی است. میمون شیناگاوا برای نداشتن هویت و تفاوتش با سایرین و زن داستان مرد یخی، به صورت مبهمی به دیگران و شوهرش. البته همانطور که گفتم، نمی شود به صورت قطعی چنین برداشتی داشت.
بیشتر به نظر می رسد در این داستان های کوتاه، موراکامی از افکارش پرده بر می دارد، داستان یافتن عشق حقیقی و سرگشتگی ناخواسته، اما اجباری دو دلداده در داستان دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل، روزمرگی و تلخی زندگی یکنواخت در داستان سال اسپاگتی، ناکامی و افسردگی در داستان بید نابینا و زن خفته، همگی به نوعی بیانی داستانی از تجربیات زندگی شخصی است که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید و او را تحت تاثیر قرار دهد.
داستان ها همان سبک بیان معمول ادبیات موراکامی را دارند؛ همان یافتن یک نقطه بحرانی یا استثنا در اجزای داستانی، کنار هم قرار دادن اشیای نامعمول و خلق داستانی زیبا از واقعیات و هم آمیختگی اندکی با تخیلات. بیشترین وزن مفهومی داستان ها را در پاراگراف آخر هر داستان می یابیم، جایی که به نظر می رسد نویسنده، تمام مقدمه چینی ها را برای رسیدن به این نقطه فراهم آورده باشد.
جملاتی از متن کتاب
در یک صبح زیبای ماه آوریل در یکی از خیابان های فرعی محله ی معروف هارویوکوی توکیو دختر صددرصد دلخواهم را دیدم. راستش را بخواهید آن قدرها هم زیبا نیست. آدم خیلی مهمی هم نیست. لباس پوشیدنش هم چیز خاصی ندارد. اما هنوز هم از پنجاه قدمی می توانم بفهمم او دختر صددرصد دلخواه من است.
فکر نمی کنم حسودی خیلی به شرایط آدم بستگی داشته باشه، که اگه خوش شانس باشی حسودی کسی رو نکنی، اما اگه زندگی بهت روی خوش نشون نده، حسود بشی. حسادت این طوری نیست. حسادت مثل یه غده است که توی وجود آدم رشد می کنه و بزرگ و بزرگتر میشه. فرقی هم نمی کنه چه دلیلی داشته باشه. حتی اگر از وجود با خبر هم باشی کاری از دستت بر نمیاد. درست مثل این می مونه که بگی اونایی که خوشبخت نیستن سرطان می گیرن ولی اونایی که خوشبختن نمی گیرن.
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران