نقد و بررسی
کتاب سالار مگس ها اثر ویلیام گلدینگ نشر حباب
خلاصه ای از کتاب
هواپیمای حمل دانشآموزان در یک جزیره متروکه سقوط میکند و تعدادی از آنها زنده میمانند رالف یک صدف پیدا میکند و در آن فوت میکند، صدای بلندی که صدف ایجاد میکند کمکم بچهها را دور هم جمع میکند. بچهها تصمیم میگیرند برای خودشان یک رییس انتخاب کنند و در رایگیری رالف انتخاب میشود او به بقیه میگوید برای ادامه بقا باید آتش روشن کرد و آتش را روشن نگهداشت. زمان زیادی از سکونتشان در جزیره نگذشته است که خبری بین بچهها پخش میشود، هیولایی در جزیره دیده شده است. هیولایی که یک بار از آب بیرون آمده و یک بار از هوا. خبر وجود هیولا بین بچهها منجر به اختلافات شدید و جدا شدن گروه گروه بچه ها از هم میشود.
کتاب سالار مگسها با زبانی نمادین به وضعیت انسانها در جوامع امروزی پرداخته است. در کتاب سالار مگسها علاوه بر شکل ظاهری داستان با لایه دومی روبهرو هستیم که نقد جامعه بشری است. ویلیام گلدینگ پیش از اینکه نویسنده باشد شاعر است و با زبانی نرم و شاعرانه وقایع داستانش را روایت می کند.
رمان سالار مگس ها نمونه کامل یک شاهکار مدرن است.
جملاتی از متن کتاب
دوقلوها، لبخندی درست شبیه یکدیگر به لب داشتند اما ناگهان توجهشان به تاریکی و چیزهای دیگری جلب شد و به اطراف نگاه کردند. شعلههای آتش در حال زبانه کشیدن بود و بار دیگر نگاه آنان را به خود کشاند. اریک خر خاکیهائی را که دیوانهوار از این طرف به آن طرف میدویدند و نمیتوانستند خود را از میدان نفوذ شعلهها برهانند نگاه میکرد. ناگاه به یاد نخستین باری افتاد که بچهها ـ درست آن پایین که حالا کاملاً تاریک بود ـ آتش روشن کرده بودند. دوست نداشت آن خاطره را به یاد بیاورد؛ و نگاهش را به قله کوه دوخت.
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران