نقد و بررسی
کتاب کلیدر اثر محمود دولت آبادی گالینگور(۱۰جلد در ۵ مجلد)
کلیدر نام کوه و روستایی در خراسان است و داستان، سرنوشت غمانگیز یک خانوادهی کرد را که به سبزوار کوچانده شدهاند و رعیتها و قبایل چادرنشین این منطقه را در فاصلهی سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۷ روایت میکند. با این جملهها وارد جهان داستان کلیدر میشویم: «اهل خراسان مردم کرد بسیار دیدهاند. بسا که این دو قوم با یکدیگر در برخورد بودهاند؛ خوشایند و ناخوشایند. اما این که چرا چنین چشمهاشان به مارال خیره مانده بود، خود هم نمیدانستند. مارال، دختر کرد دهنهی اسب سیاهش را به شانه انداخته بود، گردنش را سخت و راست گرفته بود و با گامهای بلند، خوددار و آرام رو به نظمیه میرفت. گونههایش برافروخته بودند. پولکهای کهنهی برنجی از کنارههای چارقدش به روی پیشانی و چهرهی گرد و گر گرفتهاش ریخته بودند و با هر قدم پولکها به نرمی دور گونهها و ابروهایش پر میزدند… چشمهایش به پیش رویش دوخته شده و نگاهش را از فراز سر گذرندگان به پیشاپیش پرواز داده و لبهای چو قندش را بر هم چفت کرده بود و چنان گام از گام برمیداشت که تو پنداری پهلوانیست به سرفرازی از نبرد بازگشته. هم اسب سیاهش قرهآت چنان گردن گرفته، سینه پیش داده و غراب سم بر سنگفرش خیابان میخواباند، که انگار بر زمین منت میگذاشت و به آنچه دورش بود فخر میفروخت. درویشی که پردهی شمایل را به دیوار آویخته بود، زبانش از صدا باز ماند. چه که تماشاگرانش همه چشم از پرده و گوش از صداش وا گرفتند، سر به سوی اسب سیاه و دختر گرداندند و گوش فرا دادند به درقدرق باوقار سم اسب بر سنگفرش خیابان، که پردهدار نفیر از سینه برکشید و خلق را به خویش فراخواند.» دوره ده جلدی رمان «کلیدر» در پنج مجلد و در قطع رقعی از سوی انتشارات «فرهنگ معاصر» منتشر شده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.
0دیدگاه کاربران