نقد و بررسی
کتاب رمان بر باد رفته (دو جلدی) اثر مارگارت میچل نشر آتیسا
رمان زیبای بر باد رفته، با اظهار عشق اسکارلت اوهارا به اشلی ویلکز آغاز میشود. اشلی میخواهد با ملانی همیلتون، دخترخالهاش ازدواج کند. اسکارلت با شنیدن این خبر تصمیم میگیرد که عشقش را به اشلی ابراز کند. زیرا فکر میکند اشلی به این دلیل میخواهد با ملانی ازدواج کند که از ازدواج با او ناامید شده است. اشلی عشق اسکارلت را رد میکند. در این میان رت باتلر که جوانی ماجراجو و خوشقیافه است به دلیل جسارتی که اسکارلت از خودش نشان داده است از او خوشش میاید. اسکارلت با چارلز که برادر ملانی است ازدواج میکند اما او را در یک اردوی جنگی از دست میدهد. اسکارلت به آتلانتا میرود تا نزد ملانی باشد و آنجا دوباره با رت باتلر که حالا حسابی ثروتمند شده است روبهرو میشود..
جملاتی از متن کتاب
وقتی دوقلوها رفتند، اسکارلت در ایوان تارا ایستاد تا آخرین صدای تاختن سم اسبها محو شد و همچون خوابگرد به طرف صندلیاش برگشت. از ناراحتی خشکش زد و از بس که ناخواسته خندیده بود تا مبادا دوقلوها از رازش باخبر شوند، عضلات دهانش درد میکرد. او یکی از پاهایش را زیرش جمع کرد و با بیحوصلگی روی صندلی نشست. دلش مالامال از غم و اندوه بود، طوری که احساس میکرد گنجایش این همه غم را ندارد. قلبش تند تند میزد، دستهایش سرد و در حس بدبختی غرق شده بود. پریشانی و سردرگمی در چهرهاش موج میزد، سردرگمی کودک نازپروردهای که همیشه آنچه که میخواست بر وفق مرادش بود و حالا برای اولین بار با اوضاع نامطبوعی در زندگیاش مواجه میشد.
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران