نقد و بررسی
کتاب خروج از مارپیچ اثر اسپنسر جانسون نشر آلوس
معرفی کتاب
خروج از مارپیچ اثر اسپنسر جانسون ، نویسنده کتاب محبوب و پرفروش “چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟” است. درواقع “خروج از مارپیچ”، دنباله کتاب “چه کسی پنیر مرا جابجا کرد” است که طبق اعلام سایت آمازون در سال 2005 پرفروش ترین کتاب در کل دوران فعالیت این وب سایت بوده است.
خلاصه ای از کتاب
جانسون در یادداشت خود بر ” خروج از مارپیچ ” می نویسد: “اکثر کسانی که داستان اصلی (چه کسی پنیر مرا جابجا کرد) را خواندند مایلند بیشتر بدانند؛ چراهای زیادی در ذهنشان نقش بسته است. چرا گاهی اوقات به سرعت سازگار می شویم و تغییرات را به راحتی می پذیریم در حالی که دربسیاری از موارد این کار برایمان غیرممکن است؟! اصولا موفقیت برای خودمان را چگونه توصیف می کنیم؟” او معتقد است رسیدن به پاسخ این پرسش ها، به گامی فراتر از مطالعه کتاب پیشین خود نیازمند می باشد و به همین دلیل، به نگارش خروج از مارپیچ پرداخت.
در بخشی از کتاب میخوانیم
«هم» آهی عمیق و بلند کشید و سپس سؤالی را از خودش پرسید که از زمان آغاز جست و جویش او را آزار داده بود. «چرا با “ها” نرفتم؟»
و با پرسیدن این سؤال، «هم» شروع کرد به گریه کردن و سپس به خواب عمیقی فرو رفت. «هم» آن شب یک خواب دید.
در خواب دید که به خانهاش کنار ایستگاه پنیر C برگشته است و در آنجا قدم میزند، المشنگه راه انداخته است، نق میزند و عصبانی شده است. ولی چه اتفاقی افتاده بود؟
سپس آنچه را که اتفاق افتاده بود، دید. دید که روی پنجرهها میلههای زیادی نصب شده بودند! به نظر میرسید که در زندان بود، در حالی که در داخل میلهها خودش را نگاه میکرد، متوجه شد که چقدر ناراحت و نگران است. در خواب با صدای بلند گریه کرد.
نیمه شب بیدار شد و به خوابش فکر کرد، پریشان شد. چرا در خواب دید که در خانه خودش زندانی شده بود. دلش برای دوستش تنگ شد و از اینکه با او نرفته بود، خودش را سرزنش کرد.
«هم» به پشت دراز کشید و ساعتها بیدار ماند و در این باره فکر کرد. او تا سپیدهدم درباره این موضوع فکر کرد.
وقتی هوا روشن شد، تازه توانست به مفهوم نوشته «ها» روی دیوار، درباره باورهای قدیمی و پنیر جدید پی ببرد.
آهسته با خودش گفت: «شاید حق با “ها” بود.» (بلندتر فکر کردن به او کمک کرد تا افکارش، به ویژه افکار دشوارتر و پر چالش، مانند افکاری که اکنون داشت را شفافتر کند.)
او به روزی اندیشید که «ها» را ترک کرد. اکنون مدت زیادی از آن روز گذشته بود. «ها» سعی کرده بود با «هم» درباره آنچه فکر میکرد باید انجام دهند صحبت کند، ولی «هم» از گوشدادن به او خودداری کرده بود.
«هم» گفت: «من مطمئن بودم که حق با من است و “ها” اشتباه میکند. ولی شاید حق با من نباشد. من به “ها” اعتماد نکردم، بلکه به افکار خودم اعتماد کردم.»
فروشگاه اینترنتی برساد
همچنین بخوانید:
کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ اثر دکتر اسپنسر جانسون نشر سپهر ادب
کتاب قله ها و دره ها اثر اسپنسر جانسون نشر آندیا گستر
0دیدگاه کاربران