نقد و بررسی
کتاب قصه های پند آموز کهن جلد دوم اثر زینب علیزاده
خانم کلاغ و آقا کلاغ داشتند دنبال محل مناسبی برای ساختن لانه می گشتند. آنها به یک روستا رسیدند. روستا خوش آب و هوا بود و درخت های بسیاری داشت. خانم کلاغ گفت: چطور است روی یکی از درخت های همین روستا لانه بسازیم؟آقا کلاغ گفت: نه, این جا محل رفت و آمد آدم هاست. ما حیوان هستیم و باید جایی زندگی کنیم که مخصوص به خودمان باشد. این جا ممکن است برای جوجه هایمان خطر داشته باشد.خانم کلاغ قبول کرد.نزدیک روستا, یک برکه پر از آب با درخت های سرسبز بود. آقا کلاغ گفت: به نظرم اینجا جای خوبی برای درست کردن لانه است. آدم ها کمتر به اینجا می آیند.وقتی خانم کلاغ با نظر آقا کلاغ موافقت کرد.آنها دنبال محل مناسبی گشتند تا بالاخره یک درخت بلند و پراز شاخ و برگ پیدا کردند…( کتاب قصه های پند آموز کهن دفتر دوم / صفحه 25 )
فروشگاه اینترنتی برساد
0دیدگاه کاربران